دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۵ خرداد ۱۲, چهارشنبه

در مورد صحبت‌های آقای پرویز معتمد مسئول سابق تیم‌های تعقیب و مراقبت و شنود ساواک


۳۵ نظر:

ناشناس گفت...

چگونگی کشتار زندانیان سیاسی مجاهد و فدایی در تپه های اوین را که آقای نادری (تهرانی) با تمامی جزئیاتش در بهار 58 بطور مفصل شرح داد. آیا شما به آن روایت نادری شک دارید؟
مجتبی

ناشناس گفت...

نام اصلی تهرانی، «بهمن نادری پور» بود.
در مورد آن ۹ زندانی، پرویز ثابتی و بازجوهای دیگر به گزارش تهرانی شک دارند !! به نفعشان نیست قبول کنند.
شیوا

همایون بنی آدم گفت...

آقای پرویز معتمد

از آنجا که در نهایت هم من و هم شما علیرغم تمامی خدمات و خیاناتی که مرتکب شده ایم انسان هستیم و هر بنی آدمی در نهایت و در عمق وجود بالاترین آرزویش خدمت بخلق میباشد، از جنابعالی دعوت میکنم که خاطرات خود را تمام و کمال منتشر نمایید. که برای شما این بزرگترین خدمت به ایران و ایرانی است. تعداد نفراتی که چون شما از این تاریخ گران باخبرند از انگشتان یکدست کمتر است.

نسلهای آینده فقط و فقط در سایه صداقتی پاک و عاری از هرگونه دروغ و تعلقات فردی و گروهی قادر به فهم و شناخت تاریخ میهن خواهند بود. ببینید هم شاه هم خمینی و هم رجوی و هم بختیار و هم طبری و شریعتی و حمید اشرف و حنیف و جزنی و غیره در نهایت هدفی جز خدمت به خلق و جهان نداشتند ، گر چه هرکدام در عمل راه خود را رفتند و در نهایت آنراه نبود جز چاهی عمیق و بلعنده.

شما برای مراسم ختم یار و همکار قالی زیر پا فروختید و والاحضرت اشرف فقط یک قلم آپارتمان نیویورکش چهل و پنج میلیون دلار می ارزید و فکر نکنم که دغدغه من و شما را داشت. تا چند روز دیگر از ما بجز غباری نخواهد ماند انشاالله که از شما خاطرات کاملتان چه شفاهی و چه چاپی باقی بماند.

اینجانب قول میدهم که در دو هفته آینده مبلقی به ودیعه نزد شاعر ملی اسماعیل یغمایی بفرستم که هم صرف مراسم ختم و خاکسپاری یارانتان شود و هم مخارج چاپ و یا نوار خاطرات شما را بپردازد. این را بنام همان ایران ما و شما و از طرف مادر یک زندانی سیاسی شکنجه شده در کمیته مشترک تقدیم میکنم. باشد تا دوران غم بسر آید. اگر مایل بودید از طریق همنشین اقدام فرمایید. آدرس ایمیل من باید نزد اسماعیل باشد اگرنه ارسال میکنم.

ناشناس گفت...


در گفتگوی نخست جناب پرویز معتمد با سعید قائم مقامی (که در یوتیوب قابل دسترس است) ایشان یعنی آقای معتمد شرح می دهند که فوریه ۲۰۰۸ در شرایط تنگدستی، به سفارت رژیم جمهوری اسلامی در پاریس می روند – برای اینکه شاید بتوانند حقوق معوقه سی و چند ساله خود را دریافت کنند.

اینطور که خودشان می گویند «آقای سفیر نهایت احترام را گذاشته و قول رسیدگی دادند»...در مراجعه بعدی، فردی دیگر با ایشان برخورد می کند و سپس شخصی به نام «جوادی» که ریش داشته و...
جوادی از ایشان می خواهد بیرون سفارت همدیگر را ببینند . آنجا به ایشان می‌گوید برای دریافت حقوق تان از تهران جواب دادند میسر نیست ولی از طرف دفتر رهبری شاید بشود کاری کرد چیزی شبیه این.

بعد نامه ای که به ادعای آن شخص از طرف دفتر رهبری خطاب به آقای معتمد نوشته شده را می‌خواند که چکیده آن این است:
ما می خواهیم با آمریکا رابطه مستقیم داشته باشیم و شما با توجه به نفوذ و کسانیکه می‌شناسید تماس بگیرید با آمریکایی های دخیل در اینگونه کارها

دوم اینکه می‌خواهیم سازمان مجاهدین در فرانسه یا عراق نباشند. هر گوری که می‌خواهند بروند (تقریباً عین کلام اون فرد ریشو) و جنابعالی در این راه همکاری کنید با ما لطفاً

آقای معتمد می گویند ابتدا عصبانی شدم و گفتم دست کثیفت را از دست من بردار...
البته بعد با ایشان راه می‌آیند و می گویند افتخار می‌کنم که در این مسیر تلاش خودم را کردم یعنی آمریکا و ایران با هم به تعامل برسند و...
در مورد مجاهدین هم شرح میدهد که ابتدا با مهدی سامع و بعد با ابوالقاسم رضایی دیدار میکند و این را به آنان اطلاع میدهد که رژیم ممکن است به قرارگاه اشرف حمله کند.
جای دیگر می گویند رژیم می خواسته خانواده افسران آمریکایی را که پیش از انقلاب ترور شده بودند، برانگیزد تا علیه سازمان در آمریکا شکایت کنند و مدعی است من نگذاشتم و...
وی از یک سو علیه مسعود رجوی اون حرفها را می‌زند و از سوی دیگر مدح ابوالقاسم رضایی را می گوید و به وی خطاب میکند: ای ابوالقاسم رضایی تو بیا و پرچم را در دست بگیر. شفیغی

فیل فیلسوف گفت...

ضدیت کور با سازمان مجاهدین میتواند ما را به همان منجلابی بیاندازد که رهبران این سازمان با مخالفانشان پیش گرفتند لطفا به این توجه کنید تا کی این دور باطل و چرا تاریخ مملکت را باید از یک ساواکی شنید تا کجا این دور باطل

ناشناس گفت...

جناب فیل فیلسوف
امثال آقای رجوی از بس دروغ گفته و تاریخ را به نفع خودش بازگو کردهاند که امروز برای دانستن حقایق ما مجبوریم دست به دامن آقای معتمد بشویم.
واقعیت این است که هست. آقای معتمد هم مثل هر انسانی دلش نمی خواسته که توطئه ای علیه اشرفی ها اجرا شود اما این دلیل نیسست که موافق شیوه های رهبری آقای رجوی هم باشد.

فیل رودهن دوستان

jahandid گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
jahandid گفت...

با درود به ازاديخواهان و ايران دوستان عزيز،

انچه كه در اينجا امده است و ضد ونقيض هايى كه اقاى همنشين در ان پيدا كرده است، اعتبار و درستى كل انرا به حق زير سؤال ميبرد. نميدونم تا چه اندازه ميشود اينها را به پاى كهولت سنى نوشت، شناختى از اين ادم ندارم ولى يك چيز برايم محرز و حياتى ست و ان اينكه وقتى ادمى چشم انداز كوچ از اين دنيا برايش نزديك است، ديگر خيلى حيف است كه نسل هايى كه ميخواهند بعد از ما راه خود را از ميان سنگلاخهاى تاريخ سراسر رنج و نا كامى پيدا كنند را كه به واقع نيازمند دانستن ريز به ريز رويدادهاى تاريخ خود هستند را از ان محروم كند. و اين خيلى نهايت نامردمى خواهد بود كه تا دم مرگ و غبار شدن بعدش، كسى ايندگان را از ان محروم كند. مرا ياد ان خبرى مياندازد كه سران ارتش پينوشه در شيلى دچارش شدند و در دمهاى اخر يكى از انها كه به سن ٩٣ سالگى رسيده بود، گفته بود كه نميتواند حتا بميرد و بايد كه اسرار جنايات ديكتاتورى شيلى را بازگو كند تا بتواند سر بر استان مرگ گذارد. اسرار مربوط به انهايى كه مفقود شده بودند را با جزييات بازگو كرد و با خودش به گور نبرد. خيلى از خانواده ها را عذابهاى جانكاه رهانيد و خدمت بزرگى به تاريخ شيلى نمود.

اقاى معتمد،

هر چه كه بوده و شده متعلق به اين مردمانى ست كه بر اين اب و خاك قدم به اين دنيا ميگذارند و بعد از سپرى كردن عمرى كوتاه يا بلند دوباره تبديل به همان خاكى ميشوند كه تن و جان و پوست و گوشت و استخوان شان از ان خاك بوده است. و شما را به همان خاكى كه زمانى بر ان رستى و بارور شدى قسم ميدهم كه شرف ان خاك را در خود زنده بدار و عارى از هر گونه ملاحظات اين جهان خاكى كه از خاك رسته نميشوند را به كنارى گذاريم و در واپسين روزها و يا سالهاى بودن در دنيا، هر انچه كه ديده، شنيده، كرده شده چه خودتان و چه ياران تان و همراهان تان را با خود از اين دنيا نبريد و با كمال صادقت و انسانيت انها را براى نسلهاى اتى در اين دنيا باقى گذاريد. اين امانتى ست كه شما و امثال شما به اين دنيا مديون هستيد. بگذاريد فراموش خانه هاى تاريك با نور حقيقت روشنايى گيرند و باز در اين اب و خاك نسلى ديگر دچار بدبختى هايى كه ما بدانها دچار گشتم، نشود.

زنده بمانيد

نوشتار بازبينى شده.

فیل فیلسوف گفت...

فیل به این نفهمی مثل فیل رودهن ندیده بودم من شک دارم تو فیل باشی چون فیل اینطور از ساواکی دفاع نمی کند

ناشناس گفت...

فیل چسلوف
فیل و اینهمه خریت هم مگه میشه آخه؟
من نوشتم وقتی امثال رجوی به تمام و کمال تاریخ را به نفع خودشان جعل می کنند ما جز پناه بردن به امثال معتمد مگر راه دیگری هم داریم.
بعد هم یک جمله در حوزه انسانی نوشتم که به تو مربوط نمی شد چون مسائل انسانی در حیطه درک تو نیست.

فیل رودهن دوستان

فیل فیلسوف گفت...

فیل رودهن م!!!!!!

ناشناس گفت...

با سلام و تشکر از روشنگری شما طبعا نباید انتظار داشت که آقای معتمد هر چند در سن سالخوردگی به صداقت صد در صد در تمام حرفهایش برسد ولی همین اندازه هم قابل تقدیر است و نقدددیگرانی مثل شما این حقایق را تکمیل میکند در ضمن آز آقایان یا خانمهای فیلها درخواست میکنم با جنگ و دعوای خصوصی قسمت کامنتها را به بیراه نبرند با تشکر ج. قاسمی

ناشناس گفت...

آقای اسماعیل وفا یغمایی عزیز سلام

این متن را از قول آقای معتمد می‌نویسم. آقای پرویز معتمد نیازی به کمک مالی همایون بنی آدم و امثال او ندارد. آقای معتمد اگر مایل به دریافت چنین پول‌هایی بود وضع‌اش امروز بسیار بهتر از این حرف‌ها بود. آقای همنشین بهار و شما می‌توانید پول ایشان را نزد خود نگاه دارید و به صرف مواردی که مایلید برسانید. من بهتر از شما از مناعت طبع آقای معتمد آگاهم.

از این گذشته در صورت انتشار کامنت‌های همایون بنی آدم از انتشار مطالب من در دریچه‌ زرد جداً خودداری کنید. البته این حق شماست که بر اساس چهارچوب‌های مورد نظرتان اقدام کنید چنان‌که من نیز از این حق برخوردارم.

ایرج مصداقی

ناشناس گفت...

آقای همنشین بهار به شکل غیرمنصفانه‌ای تلاش زیادی به خرج داده است تا روایت آقای معتمد را زیر سوال ببرد. رفتن و گشتن در اینترنت و پیدا کردن یک گفتگو از ایشان آن هم کسی که نزدیک به هشتاد سال سن دارد و بیان مطلبی که ربطی به دو گفتگوی من با ایشان ندارد، معرکه‌گیری است و نه تلاش برای رسیدن به واقعیت.
تلاش همنشین بهار برای زیرسوال بردن ادعای آقای معتمد در مورد بازداشت کوتاه مدت وزیر اقتصاد و سپس گریز زدن به نصیری و ثابتی اعتماد به نفس عجیب ایشان در رد ادعایی را می‌رساند که دلیل خاصی برای دروغگویی در مورد آن نیست. بماند که من اطلاعات دیگری هم راجع به این موضوع دارم که خلاف ادعای همنشین بهار است.
موضوع سیانور خوردن یا نخوردن وحید افراخته ربطی به گفتگوهای من با ایشان ندارد؟ این دوغ و دوشاب قاطی هم کردن است. هیچ دلیل خاصی هم برای پذیرش ادعای همنشین بهار نیست. بعید می‌دانم ایشان ادعا کنند هنگام دستگیری و یا بازجویی وحید افراخته حضور داشته‌اند. اگر صبر می‌کردند چه بسا موارد بیشتری از آقای معتمد در مورد وحید افراخته می‌شنیدند.
آقای همنشین بهار از کجا می‌داند من راجع به موضوع کشته شدن ۹ نفر از ایشان سوال نکردم؟ آیا موضوع خمینی و حمید اشرف ربطی به موضوع فوق داشت؟‌ آیا ایشان تصور می‌کند تعهدشان راجع به دریافت اطلاعات راجع به موضوع ۹ نفر بیش از من است؟ علم غیب دارد که آقای معتمد خبر داشتنه است؟ آیا نظر ایشان را می‌داند؟ بعد از توضیح صریح و روشن و همراه با جزئیات بهمن نادری پور از چگونگی کشته شدن ۹ نفر، همنشین بهار چه اطلاعاتی می‌خواهد؟ آیا نامی از آقای معتمد در این کشتار آمده بود؟ آیا در شنود راجع به این کشتار صحبت می‌کنند؟ وقتی در اسناد ساواک هم موضوع وارونه جلوه داده شده است. آیا گوشه زدن همنشین بهار به آقای معتمد سر این موضوع تأمل برانگیز نیست؟‌
به نظر من انگیزه اصلی همنشین بهار موضوع مربوط به مسعود رجوی بوده است. بقیه پوشال است و برای حجیم‌شدن موضوع تولید شده است. من در مورد تعدادی از موارد مطرح شده از سوی آقای معتمد نظر دارم اما می‌کوشم با فاصله حرکت کنم تا بیشتر روایت‌ها مطرح شود و من بیشتر راوی باشم.
در مورد ادعاهای مربوط به مسعود رجوی بایستی بگویم، قبل از هرچیز ایشان نگفته‌اند مسعود رجوی را در ماشین نشانده‌اند و او با آن‌ها رفته خانه حنیف نژاد را نشان داده و او را دستگیر کرده‌اند. البته ایشان مدعی است که مسعود رجوی را برای نشان دادن کروکی‌ خانه‌هایی که کشیده بود برده است. کسی که بازجویی پس داده باشد می‌داند وقتی شما کروکی جایی را می‌‌کشید بایستی همراه تیم گشت و ضربت برای نشان دادن آن بروید. کروکی های کشیده شده از سوی رجوی در پرونده او موجود و انتشار یافته است و مجاهدین هم آن‌ها را رد نکردند بلکه توجیه کردند. آقای معتمد مدعی است اطلاعات ارائه شده از سوی رجوی منجر به دستگیری و ... شده است. با من در این مورد صحبت کردند. در این مورد به نظر من آقای معتمد می‌تواند اشتباه کند. ۴۵ سال از آن روزها گذشته است. معرکه گیری روی آمار الله بختکی که ما در صحبت‌ به کار می‌بریم و طبیعتاً آقای معتمد نیز از آن مبرا نیستند کاری منطقی نیست. ما احساساتی که می‌شویم در گفتار همینطوری آمار صد و هزار و ... را به کار می‌بریم اما در نوشتار امکان تدقیق هست. برای من جای تعجب است چرا همنشین بهار از روایت ایشان در مورد مسعود رجوی به خشم آمده است اما در مورد روایت ایشان از مهدی سامع نه. ای کاش آقای همنشین بهار اجازه می‌دادند آقای معتمد صحبت کنند، حرف‌هایشان تمام شود بعد ایشان به نقد آن بپردازند. اگر آقای همنشین بهار به مقدمه‌ی نوشته‌ی من توجه می‌کرد می‌دید که من توضیح دادم سر هر بخش از این گفتگوها بارها و بارها با آقای معتمد صحبت کردم تا موضوع دقیق‌تر باشد. رفتن در اینترنت و تلاش برای گاف گرفتن از ایشان در یک گفتگوی رادیویی کاری اخلاقی نیست مگر این که ... . در ضمن آیا آقای همنشین بهار همه‌ی مواردی را که شخصاً اطلاع دارد بیان می‌کند که از دیگران انتظار چنین کاری دارد؟ آیا حقی که برای خود قائل است برای دیگران قائل است؟‌ من به خوبی و از نزدیک در جریان مشکلات کمرشکن آقای معتمد هستم و امیدوارم این گونه اظهارنظر‌ها و تلاش‌ها برای زیرسوال بردن روایت ایشان خللی در اراده‌شان برای بیان موضوعات ایجاد نکند.

ایرج مصداقی

esmail گفت...

جناب بنی آدم با سلام
من نه شما را میشناسم و نه آدرس ایمیلی از شما دارم و نه علاقه ای به دریافت از سرکار دارم بسیار عذر میخواهم ولی این نوع کامنت نویسی که متاسفانه من توجه نکردم بسیار توهین آمیز است بخصوص برای آقای مصداقی. معذرت میخواهم ولی یکروز این میل را برای خوانندگان گذاشته و سپس میلهای سرکار را پاک میکنم تا متوجه توهین خود بشوید

esmail گفت...

ایرج عزیز
با سلام و آرزوی موفقیت
شما حق دارید نظرات خود را به تیز ترین وجه ارائه کنید . اختلاف نظر داشتن و در کنار هم بودن درس اول دموکراسی است. بی تعارف بودن نیز.
نظر جناب بنی آدم یک کامنت بی نام و نشان بود و نه یک سند تاریخساز. من هم چندان توجهی به محتوا نکردم ولی شما میبایست توجه میکردی این یک کامنت است و در چهار چوب یک کامنت من و همنشین را مورد خطاب قرار میدادی یعنی رفاقت قدیمی و سابقه سیاسی دو رفیق به شما این حسن نظر را میداد که من و همنشین بعنوان قربانیان سه نظام با وضعیت مشخص سیاسی و فرهنگی حد اقل باندازه یک مامور شریف و رنجدیده ساواک شاه!مناعت طبع داریم که نیازمند به انچه که در یک کامنت ارائه شده نباشیم. امیدوارم نه برای من و همنشین بل برای دیگر دوستان به این توجه داشته باشی و نیز این پاسخ را پاسخ یک دوست بی تعارف که نمی خواهد چیزی پنهان باشد و آزار دهد ببینی
موفق و سلامت و سر افراز باشی

خداداد جمالپور گفت...

بگذار صد گل بشکفد!

ناشناس گفت...

اگر بپذیریم شخصی که با نام «همایون بنی آدم» آلودگی منتشر می‌کند، آگاهانه و بفرموده، می‌نویسد و خودی نیست، یعنی در پی مقصود خاصی است – پس، چرا باید حرفهای باد هوایش را جدی بگیریم؟
نظر آلوده او اصلاً چه ارزشی دارد که مبنای قضاوت قرار گیرد و ما را به نتیجه‌گیری‌های عجیب و غریب بکشاند؟ محمد

esmail گفت...

شهریار و شیر برنج!
خرمگسهائی که بر زخم اسبها مینشینند را دیده اید؟
شما تقریبا مشابه اید
دو خرمگس خستگی ناپذیر
ولی اتفاقی نیفتده است
کسی انتقادی دارد و دیگری پاسخی
وزوزتان پایدار

ناشناس گفت...

اسماعیل عزیز سلام
من حتما توضیحات شما را از موضع یک دوست می‌بینم و تردیدی روی آن ندارم. اما قبلاً تأکید کردم که همایون بنی‌آدم مزدور رژیم است. نظر بنی‌آدم یک کامنت بی نام و نشان نیست. او آدرس‌های مشخص داده است. وقتی شما آن را انتشار می‌دهید و او تأکید می‌کند ایمیل او در اختیار شما است و با همنشین بهار ارتباط دارد یعنی لااقل هویت او برای شما دو نفر مشخص است.
چنانچه ملاحظه میکنید تا این لحظه تکذیبی از سوی همنشین بهار نیست.

شما کامنت او حاوی جملات زیر را انتشار داده‌اید که در نگاه اول تایید نظرات او در ارتباط با خودتان است.

«اینجانب قول میدهم که در دو هفته آینده مبلقی به ودیعه نزد شاعر ملی اسماعیل یغمایی بفرستم که هم صرف مراسم ختم و خاکسپاری یارانتان شود و هم مخارج چاپ و یا نوار خاطرات شما را بپردازد. این را بنام همان ایران ما و شما و از طرف مادر یک زندانی سیاسی شکنجه شده در کمیته مشترک تقدیم میکنم. باشد تا دوران غم بسر آید. اگر مایل بودید از طریق همنشین اقدام فرمایید. آدرس ایمیل من باید نزد اسماعیل باشد اگرنه ارسال میکنم. »

به نظرم بعد از این که توضیح دادید بدون توجه به محتوای مطلب آن را انتشار داده‌اید و در واقع ادعاهای مطرح شده از سوی همایون بنی‌آدم واقعی نیست موضع حل است و بقیه مواردی که ذکر کرده‌‌اید جایی نداشت. من در کامنت هم تأکید کردم که از قول اقای معتمد می‌نویسم.
طبیعی است ایشان از طعنه‌های همایون بنی آدم که شما و همنشین بهار را وسیله قرار داده ناراحت می‌شود و از خودش دفاع می‌کند.
در مورد مطلب اقای همنشین بهار هم چنانچه ایشان از خودم سؤال می‌کرد قطعاً خصوصی جواب می‌دادم. اما وقتی ایشان تیغ از نیام کشیده به میدان می‌آید بایستی توقع پاسخ هم داشته باشند. من برخلاف ایشان ابتدا پاسخم را برای خودشان فرستادم و چنانکه پیش بینی می‌کردم پاسخی از ایشان دریافت نکردم. بعداً مبادرت به انتشار عمومی موضوع کردم. شما بودید چه می‌کردید؟‌

ایرج مصداقی

jahandid گفت...

با درود،

موضوعى كه در اينجا به ان پرداخته ميشود از نظر تاريخى و ثبت ان در سينه تاريخ ميهنمان بسيار حائز اهميت است فقط به يك دليل مشخص. جناب اقاى معتمد و صادقتى كه در وجود ايشان ميباشد. متأسفانه بايد اين را باور داشت كه در تاريخ معاصر اين سرزمين چيزى كه فراوان است انواع و اقسام خائنين كه عمدتن در خدمت قدرتهاى غير ملى و غير ايرانى بوده اند. ما كمتر كسى را سراغ داريم كه در اثر وجدانى انسانى و بدون داشتن چشمداشتى مادى حاضر بشود انچه را كه در پشت پرده هاى ديكتاتورى روى داده است و او نيز خودش در ان نقش داشته است را با خلوص نيت به تاريخ تحويل دهد. انچه از حرفهاى زده شده در اين چند نظر داده شده پيدا ست، اين اخبار و اگاهى ها با يك چنين ديدى تهيه ميشوند كه اگر هم ضد و نقيضى در ان باشد باز با حسن نيت و تحقيق بيشتر ان كمبودها را ميشود برطرف نمود. شرط اول و اخر ان هم اين است كه كسى در اين ميان به فكر منافع خودش نيست و تنها هدف روشنگرى و زودودن غبار ابهام و دروغ از انچه كه تا بحال از جانب كسانى كه فاقد ان وجدان ملى و ميهنى بودند، بيان و ثبت شده اند(پرويز ثابت، فرخ نگهدار، وحيد افراخته و...) از اين رو اجازه بدهيد اقاى معتمد هر انچه كه در حافظه خود دارد بگويد و او بداند كه ما بعنوان سوختگان در اتش ديكتاتورى شاه و شيخ جلاد به دانستن اين وقايع نيازمنديم و هر انكس هم كه در اينكار و در معرضش قرار دارد هر گز مطالب را با برخوردهاى شخصى و متحكم نبيند و فقط رابطى باشد كه صرفن شرح وقايع را ثبت ميكند و در اختيار خوانندگان مشتاق قرار ميدهد. همچون يك گزارشگر بى طرف و امانتدار. اين كار هم مسلمن چيزى نيست كه مورد موشكافى هاى صادقانه و يا مغرضانه قرار نگيرد! انچه كه اهميت دارد اين است كه هر مقدار بيشتر اين وقايع ثبت شوند

ناشناس گفت...

اسمال اقا سلام!!!
من که داخل این طویله ای که راه انداختی اسبی نمی بینم،
بیشتر نره خر وماده خر وکره خر کوفتی میبینم!!!!

شیربرنج

esmail گفت...

شیر برنج حق داری در آن طویله که تو هستی دور و برت نره خر و ماده خر است من آنجا را نگفتم عزیز مثال زدم اسب آنجا دوام نمی آورد مگر در خریت مطلق ذوب شود
زنده باشی

esmail گفت...

ایرج گرامی
به دلیل کثرت کامنتها که بسیاری به دلیل توهین قابل انتشار نیست من به محتوا توجه نکردم بخصوص که من نسبت به بعضی کامنت گذاران نوعی اعتماد دارم ولی این نوع نوشتن آقای بنی آدم بخصوص کمک برای انتشار و غیره کاملا غیر طبیعی است در هر حال گذشت و میگذرد با درود

بدبخت انقلاب گفت...

ساواکی اگر میخواست جلوی انقلابو بگیره دمش گرم چه انقلابی کردیم با این همه آخوند...کش ریدیم به مملکتمون واقعا با اینوضع ساواکی چی میکرد؟ جلو این کثافتو میخاست بگیره خوب جواب بدین جوابی نداریم خاک بر سرمون با این انقلابی که همه چیزمون به...رفت

بردیا ایرانی گفت...

بنظر من صحبت با آقای معتمد و هر عضو ساواک بسیار لازم است باید تاریخ را از همه شنید و دگمها را کنار گذاشت مخصوصا وقتی راویان انقلابی خیلی وقتها درست نمی گویند و بجای تاریخگوئی روضه میخوانند

خسته گفت...

به نظر من شاه شاه بیعرضه ای بود اگر با قاطعیتش عوض روشنفکرااین آخوندهای مادر قحبه را سرکوب میکرد و در کنارش با کنترل مملکت به آزادی ها بها میداد و یکمقدار اینده بین بود ایران اینطور که هست نمیشد که حکومت کرمها بر آن حاکم باشد فرانکو خیلی جنایتکارتر از شاه بود ولی اسپانیا با تمام جنایتهای فرانکو سرانجام به دموکراسی رسید شاه خودش اراده جدی نداشت و از مذهب و آخوند میترسید و دنبال خانمبازی خودش بود و گر نه میتوانست هم الان پسرش حکومت کند و هم این نجاستهای فعلی حاکم ما را نخورند ولی دریغ دریغ عوض اخوند افتارد این و اونو گرفت و اخرش خاک تو سر خودش کرد و این مملکت

ناشناس گفت...


بدون اینکه بخواهم فعلا نظر خودم در مورد این آقا بدهم، پیشنهاد می‌کنم که حتما گفته گوهای این آقا را با سعید قائم مقامی گوش بدهید تا نظر خودتون را در مورد صحت و سقم گفته ها و یا صداقت این آقا ارتقا بدهید جدا از اینکه چه هدفی‌ را این آقا یا مصاحبه کنندگان دارند.
در ضمن آقای یغمایی من کامنت آقای بنی‌ آدم را چندین بار خواندم اما متوجه توهین ایشان به آقای مصداقی نشدم . اگر توضیحی دهید ممنون خواهم شد.



وحید

esmail گفت...

جناب بنی آدم
داشتن وبسایت خودش گرفتاری و سنون نظرات گرفتاری مضاعف است. شما میتوانید نظرات خود را مستقیم با میل آقای مصداقی بفرستید. ستون نظرات بیش از این محل دست به یقه شدن نیست.در ضمن آقای مصداقی با نام واقعی نظرش را مینویسد ولی شما با نام مستعار بنابراین علت انتشار و عدم انتشار روشن است شما هم قبلا خداحافظی کردید بنابراین همانطور که نوشتید مارا بخیر و شما را به سلامت

دریچه زرد گفت...

بیست و هفت کامنت توهین و تهمت آمیز و بدون نام منتشر نشد

ناشناس گفت...

جناب وحید تلاش شما و جناب شیر به جایی نخواهد رسید.

شیر تو شیر

ناشناس گفت...

سلام بر دوستان عزیز و دوست اندیشه‌ورز آقای یغمائی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ

گفت و شنود یا آقای پرویز یعقوبی

را در سایت خودم گذاشته‌ام. اگر مایلید از آنجا ببینید یا بردارید.

http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=398

با کمال احترام: همنشین بهار
...

http://www.hamneshinbahar.net

حمید ع گفت...

اقای مصداقی عزیز به عنوان یک خواننده و دوستدار مقالات شما ، خواندن لحن پیام شما به اقای همنشین بهار و اقای یغمایی ناراحت کننده بود. به چند دلیل. یکی درخواست سانسور و تهدید به عدم نشر نوشته های شما بود . اگر یادتان باشد مدتی پیش اقای جمالی همین درخواست و تهدید را به شما در مورد نشر نوشته های مجاهد جدا شده ای که به سمت رژیم رفته و از طرف رژیم به خارج صادر شده بود، کرد ، ولی خیلی ها از جمله من از نشر ان نوشته در سایت شما، که جنبه تاریخی داشت (دادگاهی علی زرکش)، علی رغم اینکه چه کسی ان را نوشته حمایت کردند چرا که هدف روشنگری و کشف حقیقت است. البته من با شما موافقم که خیلی از نظر های طرفداران بیت ولی فقیه حاکم و رهبر عقیدتی مغلوب بی ارزش و جهت پارازیت و ازار و اذیت است و ارزش درج در سایت را ندارد. ولی تهدید به عدم نشر مقالات شما تند روی است. اقای یغمایی نمیتونه از بین این همه نظر دهنده گمنام و با اسم مستعار تصمیم بگیرد کی مزدور است و کی نیست و نشر نظرات این افراد هر چند ازار دهنده نمیتونه دلیلی بر قدغن کردن انتشار نوشته ها و مقالات شما باشد. مسئله دیگر گله شما از اینکه چرا همنشین میخواهد "روایت آقای معتمد را زیر سوال ببرد". سئوال اینجاست چرا که نه؟ مگر اصالت و درستی نقل تاریخ با زیر سئوال بردن ان از هر جهت ممکن محک زده نمیشود؟ اصلا مگه میشه جلو زیر سئوال رفتن انرا گرفت؟ اگر اینجا نه هزار جای دیگر در مورد ان بحث و بالا پایین خواهد شد. همچنین شما فردی ناشناس را از روی نظراتش مزدور رژیم تشخیص داده اید! و بعد نتیجه میگیرید که چون او نوشته ایمیلش پیش اقایان همنشین و یغمایی است پس هویت این مزدور برای این اقایان مشخص است!!؟؟ یعنی با مزدور رژیم در ارتباط هستند!! ایا این توهین به این اقایان نیست!؟ ان هم برای دفاع از یک ساواکی که به گفته خودش که نوار صداش در اینترنت هست در دستگیری و کشتار مبارزین شرکت مستقیم داشته و هنوز هم به ان افتخار میکند؟ مصاحبه با هر کس ، حتی هر جنایت کاری، اگر به روشنگری و کشف حقیقت کمک میکند کار بسیار با ارزشی است. ولی این حق را هم باید برای دیگران قائل شد که این گفته ها را ایه های از اسمان نازل شده و حقیقت مطلق نپندارند و انها را زیر سئوال ببرند تا حقیقت معلوم شود. همینطور که حتی نوشته ها و گفته های خود شما به عنوان یک مبارز رنج دیده از هزاران جهت در این سالیان زیر سئوال رفته و خوشبختانه در کل حقیقت انها اثبات شده. برای شما صبر و سلامتی و توان هر چه پیشتر در ادامه راهتان و مباراتتان در راه ازادی دارم.

م.ح .فرانسه گفت...

من فکر میکنم بعضی از این کامنتها خیلی زیرکانه میخواهند میان چند نفر که جرئت کردند از واقعیت حرف بزنند اختلاف بیاندازند مواظب این افراد خیر خواه باشید

مهرداد آهنگر گفت...

رفیق حمید اشرف در خاطرات یک ساواکی "بی همه چیز" !

نوشته: رفیق اشرف دهقانی

http://www.siahkal.com/index/mid-col/Iraj-Mesdaghi-va-yek-Savaki.htm